چند ماهی بود شعری بر لبم جاری نمیشد
یک دو بیتی گفتم اما سست با اکراه گفتم
امشب از یمن نگاهت، ای نگاهت باغ رویش
یک رباعی، یک قصیده، یک غزل دلخواه گفتم
شاد در ایوان نشستم با تو در مهتاب، بیتاب
چنـد بیتـی مثنـوی هـم زیـر نـور مـاه گفتم
نیمهشب شد شببهخیری گفتم و اشکی فشاندم
وقت رفتن یـک غـزل هم با ردیف آه گفتم
بازمیگشتم به خانه مست از افسون شعرت
مستزادی عاشقانـه در میـان راه گفتم
قطعهای را هم که میخوانی همان شب مست و بیخود
خواب بودم، خواب میدیدم تو را ناگاه گفتم
مرتضی امیری اسفندقه