تنها مرا دریاب چیزی در جهان نیست
جز نقشه ایی بر آب چیزی در جهان نیست
هی تو! که طرح کودکی در باد هستی
بیرون نزن از قاب، چیزی در جهان نیست
تاج تو با تاراج من فرقی ندارد
از برده تا ارباب چیزی در جهان نیست
خوابی برای چشم شاید بازگردی
چشمی برای خواب، چیزی در جهان نیست
بیهوده می پیچی به دور نرده هایم
ای پیچک بی تاب چیزی در جهان نیست
وقتی که آغوشی تو را در برنگیرد
زیباتر از مرداب چیزی در جهان نیست
"احسان افشاری"
از تو من تنها نگاهی مختصر میخواستم
من که چشمان تو را از هر نظر میخواستم
گر چه شاید سهم اندوه مرا از دیگران
بیشتر دادی، ولی من بیشتر میخواستم
دین اگر آنگونه بود و آن اگر اینگونه، نه
عشق را بی هیچ اما و اگر میخواستم
روزگارم هر چه باشد وامدار چشم توست
من که در هر کاری از چشمت نظر میخواستم
رستن از بند قفس رنج اسارت را فزود
آه آری باید اول بال و پر میخواستم
رفت عمری تا بدانم خویش را گم کردهام
تا بیایم خویش را عمری دگر میخواستم
باید از ماهی بخواهم راز دریا را، اگر
پیش از این از ساحل سطحی نگر میخواستم
خواب دیدم پیله میبافم به دور خویشتن
کاش روزی مثل یک پروانه میخواستم
"سعید پورطهماسب"
چگونه در خیابانهای تهران زنده می مانم؟
مرا در خانه قلبی هست...با آن زنده می مانم
مرا در گوشه این شهر آرام و قراری هست
که تا شب اینچنین ایلان و ویلان زنده می مانم
هوای دیگری دارم... نفسهای من اینجا نیست
اگر با دود و دم در این خیابان زنده می مانم
شرابی خانگی دائم رگم را گرم می دارد
که با سکرش زمستان تا زمستان زنده می مانم
بدون عشق بی دینم، بدون عشق میمیرم
بدین سان زندگی کردم، بدین سان زنده می مانم
"محمدمهدی سیار"