بانو
من شاه نیستم
و هیچ میدانی به نامم نیست
اما تو
عجیب شبیه کاشی های نقش جهانی
وقتی فواره های چشم هایم
از شوق آمدنت
به راه می افتند
و کالسکه های قلبم
برای تو تند تند می دوند
وقتی رنگین کمان چهارفصل چهره ات
به برگ برگ تقویم زندگی ام رنگ می پاشد
و فیروزه چشمهایت
آسمان را آبی و آبی تر می کند
آه...!
بانو
من شاه نیستم
و هیچ میدانی به نامم نیست
اما تو به جهانم نقش دادی
بگذار
دوباره با تو متولد شوم.
"محسن حسینخانی"
از مجموعه زمین گرفتگی