گاهی وقت ها
دلت می خواهد با یکی مهربان باشی
دوستش بداری
وَ برایش چای بریزی
گاهی وقت ها
دلت می خواهد یکی را صدا کنی
بگویی سلام
می آیی قدم بزنیم ؟
گاهی وقت ها
دلت می خواهد یکی را ببینی
شب بروی خانه بنشینی
فکر کنی
وَ کمی هم بنویسی
گاهی وقت ها
آدم چه چیزهایِ ساده ای را
ندارد
"افشین صالحی"
چقدر من دیدنت را دوست دارم
در خواب
در غروب
در همیشهیِ هر جا
هرجایی که بِتوانْ تو را دید
صدا کرد
و از انعکاس نامت کیف کرد
چقدر من
دیدن تو را دوست دارم
"افشین صالحی"
چهقدر خوب بود
تو، گُل من بودی هر روز به تو آب میدادم!علف چِرکهای تو را میشستم وُ
به بوی تَنت
مغرور میشدم
شبها کنار لبت
رؤیا بو میکردم وُ
روزها، حسادت ِ دنیا را !چهقدر خوب بود
تو، گُل من بودی برای تو یک گلدانِ کوچک زیبا میساختم
با یک باغچه
و حوضی پُر از انار
خوابت را
کنار پنجره آفتاب میدادم وُ
برای صبحانهات
هوای ِ تازهی شمال میخریدم ...چقدر خوب بود
تو، گُل من بودی ...
"افشین صالحی"
از کتاب کاش جایی بود که نبود!
نمی خواستم ناراحتت کنم،اما
انگار کردم!
با دوست داشتن ِ زیادم
با هِی ببینمت هایم
با همیشه ببخشها و
همیشه، دلَم برایِ تو تنگ شُده هایم
نمی خواستم ناراحتت کنم،اما
انگار کردم!
وقتی که با شانههایِ بالا گرفته از تو میگفتم
وقتی که نامِ تو را بلند میخواندم
وقتی که در همیشه،
هر جا
تو را به نام ِ کوچَکَت صدا میکردم
نمی خواستم ناراحتت کنم
اما انگار کردم!
وقتی که آن همه تو را
خواب دیدَم...
نمیخواستم
اما...
"افشین صالحی"
روزی چند بار دوستت دارم
یکبار وقتی که هوا بَرَم میدارد
قدم میزنیم
وقتی که خوابم می آید
تو می آیی
یکبار وقتی که باران ناز میکند
دلِ ناودان میشکند
میبارد
وقتی که شب شروع میشود
تمام میشود.
یک بار دیگر هم دوستت دارم!
باقیِ روز را
هنوز را...
"افشین صالحی"