بگو دوستت دارم
و بگذار این واژه
تا زیر خاک هم
با ما بیاید
با ما دوباره متولد شود
این بار درختی شویم
که شاخه هایش انگشتان من باشند
برگ هایش موهای تو
بگو دوستت دارم
تا فردا همه باور کنند
آواز دو پرنده
که در قلب درختی لانه کرده اند
چیزی جز "دوستت دارم" نیست
محسن حسینخانی
بگو دوستت دارم
و بگذار این واژه
تا زیر خاک هم
با ما بیاید!
با ما دوباره متولد شود!
این بار درختی شویم
که شاخه هایش انگشتان من باشند
برگ هایش موهای تو
بگو دوستت دارم
تا فردا همه باور کنند
آواز دو پرنده
که در قلب درختی لانه کرده اند
چیزی جز "دوستت دارم" نیست!
بیا و به اینها بگو
کم خودشان را
به پنجره اتاقم بکوبند!
بگو آن طرف پنجره
شمع نیست
دل من است که آتش گرفته!
اصلا
آن روز که روسری گلدارت را سرت کردی
فکر بیتابی این همه پروانه نبودی!؟
"محسن حسینخانی"
از کتاب زمین گرفتگی
نشر مایا
چاپ اول بهار 95
دستهایت را
به گردنم حلقه کن
من
این اسارت شیرین را دوست دارم...
"محسن حسینخانی"
از کتاب: باران، بعد رفتنت بند نمی آید / نشر فحوا 1394
تو ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ
ﻣﺜﻞ ﮐﻮﻩ؛
ﮐﻮﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪﺑﺮﻑ ِ ﻧﻮﮎ ﻗﻠﻪ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ
ﻫﯿﭻ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﺁﺏ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ
مثل جاده؛
جاده هایی که مسیرشان رو به توست
ﻣﺜﻞ ﻣﻮﻫﺎﺕ؛
ﻣﻮﻫﺎﺕ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭﺷﺎﻥ می زنی و ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ
ﺑﻠﻨﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ.
"ﻣﺤﺴﻦ ﺣﺴﯿﻨﺨﺎﻧﯽ"
آستین خیس پیراهنم
طعم شور عشق می دهد
گریه کجا بود!
یادت رفته سفر سه روزه ات را !؟
دلتنگی ات، جاده ها را چقدر بارانی کرد!؟
بعد گفتی:
مرد که گریه نمی کند!
گفتم:
گریه نیست عزیزکم
فقط چشم هایم به دور شدنت کمی آلرژی دارند!
حالا دور شدنت خیلی طولانی شده
می ترسم،
تمام جاده ها را آب ببرد!
"محسن حسینخانی"
هنوز
صدای جیرینگ جیرینگ النگوهایت
از حافظه ی کوچه
پاک نشده بود و خاک کوچه
دامن چیندارت را نگرفته بود
که چرخان چرخان
پرت شدی توی خاطره ها..
عمو، فقط زنجیر مرا بافت
و معلوم نشد
تو را
پشت کدام کوه انداخت
که هیچ فریادی از من
پژواکت را به گوشم نمی رساند
اما من
خسته نمی شوم..
اگر تمام زنجیرها را هم
به پایم ببندند
نامت را فریاد می زنم...
"محسن حسینخانی"
دهانم
پر از دوست داشتنت بود
دَم نزدم
تا خودت را
زیر درخت زندگی ام برسانی
من
پرنده ای منتظر بودم
که سال های سال
نُت آوازش را
به نوکش گرفت.
"محسن حسینخانی"