برای کشتن من گوشه ی ابروت هم کافی ست
اگرنه خوب من یک حلقه ی گیسوت هم کافی ست
بساط عیش عصرانه شکر قرمز نمی خواهد
کنار سینی چایی دو تا لیموت هم کافی ست
زمین دارالمجانین شد، عزیزم روسری سر کن
برای دلبری کردن دو تار موت هم کافی ست
به قرآن فتح دنیا این همه لشکر نمی خواهد
کمانداران آتشپاره ی ابروت هم کافی ست
دوای درد درمان سوز این دیوانه دست توست
بغل نه، بوسه نه حتا کمی از بوت هم کافی ست
"کمال الدین علاالدینی شورمستی"
گاهی به نغمه های دلم گوش می کنم
جز عشق هرچه هست فراموش می کنم
پیری رسید و تار هوس می تنم هنوز
یعنی: شکار لعل لب نوش می کنم
گاهی هم از پیاله ی چشم بتان شهر،
بیتی،قصیده ای ،غزلی نوش میکنم
چون پیچکی که سخت بپیچد به جان سرو
با ماه خویش دست درآغوش می کنم
دیوانه ی سکوتم و لب های بوسه خواه
آواز بوسه ای ست، اگر گوش می کنم
هر بار توبه می کنم از عاشقی و باز
چشمت چه می کند که فراموش می کنم
"کمال الدین علاالدینی شورمستی"