وقتی با لباس نو
به دیدنم می آیی
شادی باغبانی را دارم
که گلی تازه در باغچه اش روییده
"نزار قبانی"
مترجم: رضا عامری
از مجموعه صد نامه عاشقانه
دیگر نمی توانم پنهانت کنم!
از درخشش نوشته هایم می فهمند،
برای تو می نویسم
از شادی قدم هایم،
شوق دیدن تو را در می یابند
از انبوه عسل بر لبانم،
نشان بوسه تو را پیدا می کنند
چگونه می خواهی قصه عاشقانه مان را
از حافظه گنجشکان پاک کنی
و قانع شان کنی
که خاطراتشان را منتشر نکنند!؟
"نزار قبانی"
دوستت دارم
گرچه خیلی خوب می دانم
که مسیر منتهی به غیر ممکن، سخت طولانی ست
"نزار قبانی"
مترجم : احسان پرسا
عشقت به من آموخت که غمگین باشم
و من سالیان سال
نیازمند زنی بودم
که به اندوهم وادارد
زنی که میان بازوانش
چون گنجشکی بگریم
زنی که گرد آورد تکه هایم را
چون خرده های بلوری شکسته
عشق تو... بانویم!
بدترین عادت ها را به من آموخت
یادم داد که هر شب هزار بار
فال قهوه بگیرم
به طبابت عطاران تن دهم
و بر در پیشگویان بکوبم
یادم داد که از خانه بیرون زنم
و سنگ فرش خیابان ها را گز کنم
و جست و جو کنم چهره ات را
در قطره های باران و در نور ماشین ها
و رنگی از تو را
حتا... حتا
در آگهی ها و اعلان ها...
"نزار قبانی"
مجموعه "عشق بدون مرز"
ترجمه : آرش افشار
من همانم که به دست تو گذشت آب از سرش
او که بعد از دیدنت شد غرق رویای خودش
دوری از تو مقطعی بوده ، نه قطعی ، شک نکن
باز خواهد گشت هر موجی به دریای خودش
"جواد منفرد"
چه شغل عجیبی !
شروع هفته تو را می بینم
باقی هفته
به خاموش کردن خودم در اتاقم مشغولم .
”شمس لنگرودی“